سربازی که آرزویش شهادت بود؛

شهید شایان‌فر مدافع آرمان ولایت فقیه

شهید ستوان‌یکم محمد شایان‌فر، عشق به ولایت و پاسداری از آرمان‌های رهبری را از نوجوانی در دل داشت و سرانجام در خط مقدم پدافند هوایی، جان خود را فدای امنیت ملت و سربازی ولایت کرد.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «صدای‌ماشکید»، شهید ستوان‌یکم پاسدار محمد شایان‌فر، جوانی از خطه سیستان و بلوچستان و از شهر زاهدان، نخستین و تنها شهید استان در جنگ ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونیستی است؛ او که در پایگاه پدافند هوایی عاشورای چیتگر تهران خدمت می‌کرد، در بامداد ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ همزمان با حملات دشمن، در حین انجام مأموریت دفاعی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

محمد شایان‌فر نه‌تنها یک سرباز بود، بلکه فرزندی مهربان، برادری پشتیبان، و جوانی سرشار از امید و اراده بود. علاقه‌اش به سپاه و مسیر شهادت، از سال‌های نوجوانی شکل گرفته بود.

در چهلمین روز شهادتش، فرصتی فراهم شد تا پای صحبت‌های خانواده این شهید بنشینیم؛ گفتگویی با پدر، مادر، خواهر و خاله شهید شایان‌فر، که هر یک روایتی شنیدنی و عمیق از محمد دارند. از دوران کودکی تا روز وداع، از کمک‌های بی‌چشم‌داشتش به مردم، تا شب‌هایی که دعاگوی دوستان و ملت بود.

آنچه در ادامه می‌خوانید، تنها یک روایت خانوادگی نیست؛ بلکه تصویری است از نسلی که هنوز به آرمان‌های اسلام، انقلاب و ولایت پایبند است. خانواده‌ای که از دل بلوچستان برخاسته‌اند، اما دل‌هایشان در کنار پرچم ایران و ارزش‌های اسلامی می‌تپد؛ و محمد، نماینده‌ای بود از این ایمان عمیق که حالا در دل تاریخ ایران جاودانه شده است.

شهیدی که آرزویش دفاع از اسلام و سربازی ولایت بود 
عباسعلی شایان‌فر، پدر شهید در گفتگو با خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی«صدای‌ماشکید»، بیان کرد: شهید محمد از کودکی فرزندی آرام، دلسوز و متین بود. در سنین پایین با بچه‌های هم‌سن‌وسالش بازی می‌کرد اما همیشه شخصیتی آرام و متین داشت. از همان سال‌های ابتدایی مدرسه، مشخص بود که فرزند خاصی است.

وی ادامه داد: من خودم نظامی بودم و به‌واسطه همین، محمد از دوران راهنمایی علاقه‌مند به نیروهای مسلح و سپاه شد. همیشه از فلسطین، سوریه و مظلومیت مردم منطقه می‌گفت. می‌گفت که «باید نظامی شوم تا از کشور دفاع کنم».

از علاقه به لباس نظام تا پذیرش در سپاه
پدر شهید تصریح کرد: محمد دیپلمش را گرفت و در گزینش سپاه شرکت کرد و قبول شد. علاقه‌اش به رهبری و ولایت از نوجوانی در جانش ریشه داشت. همیشه می‌گفت: «ملت ما پشت رهبر ایستاده و ما باید برای این ملت بجنگیم.»

وی افزود: وقتی تهدید آمریکا مطرح شد، خیلی محکم گفت که ما از مرگ نمی‌ترسیم؛ ما پشت ولایت هستیم و اگر مرگ بیاید، به شهادت ختم می‌شود. محمد آرزوی شهادت داشت و بارها تأکید کرده بود اگر بر اثر تصادف یا حادثه‌ای بمیرم، مرا شهید نخوانید؛ من شهادت در راه خدا را می‌خواهم.

پدر شهید در با اشاره به نقش همسرش در تربیت فرزندان گفت: اگر امروز بچه‌های خوبی داریم، به‌خاطر زحمات مادرشان است. من خودم نظامی بودم، شب و روز خانه نبودم. همه زحمت‌ها بر دوش او بود.

وی در پایان خاطرنشان کرد: شهادت محمد شایان‌فر و دیگر شهدای جنگ تحمیلی ۱۲روزه را به مردم ایران، مقام معظم رهبری و نیروهای مسلح تسلیت می‌گویم. از همه ملت می‌خواهم پشت ولایت باشند. اگر هزاران محمد هم شهید شوند، باز راهشان ادامه دارد.

محمدم خیلی مهربان و کمک‌حال بود
زهرا خدری، مادر شهید نیز با صدایی پر از حزن و افتخار در گفتگو با خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی«صدای‌ماشکید»، گفت: محمدم خیلی بچه مهربان، کمک‌کار و بااحترامی بود. زمان مدرسه با وجود اینکه پدرش مأموریت بود، من خیلی تلاش می‌کردم مراقب بچه‌ها باشم اما محمد خودش مراقب من و خواهر و برادرهایش بود.

وی اظهار کرد: وقتی کلاس پنجم بود، یک‌بار به من گفت: «مامان برایت دعا می‌کنم» و آن شب نمازش را خواند و با تمام دل برایم دعا کرد. همیشه به من احترام می‌گذاشت، از کار خانه گرفته تا خرید از مغازه، همه را انجام می‌داد.

کفش‌هایش را بخشید، با دمپایی برگشت
مادر شهید گفت: یک روز کفش‌هایش را به کسی داد که پول نداشت، خودش با دمپایی برگشت. گفتم: محمد کفش‌هایت کجاست؟ گفت: مامان به یک نیازمند دادم، خودم دمپایی گرفتم، مهم نیست. خیلی به مردم کمک می‌کرد، کارت خودش را خرج خانه می‌کرد و اهل گذشت و ایثار بود.

وی افزود: چند روز پیش با دامادم در خانه بودیم، محمد را برای ناهار صدا زدیم ولی نبود. هنوز به نبود او و جای خالیش در خانه عادت نکردیم. شبی که شهید شد، ساعت ۹ شب تماس گرفت و گفت: مامان دیگه زنگ نزن، دارم میرم شیفت، نمی‌تونم جواب بدم. آخرین حرف‌های ما همان بود.

مادر شهید با چشمانی اشک‌بار ادامه داد: وقتی خبر آمد، نمی‌توانستم باور کنم. اول به من گفتند زخمی شده، گفتم برویم من از او پرستاری کنم. حتی لباس آماده کرده بودم. ولی وقتی مصطفی پسرم آمد گفت: محمد شهید شده. خدا دشمنان اسلام را نابود کند. محمد با صورت پوشیده آمد، طاقت دیدن نداشتیم؛ سلام بر دل زینب.

علاقه‌ای خاص به حضرت زهرا (س) و پرچم ایران
وی تصریح کرد: محمد به حضرت فاطمه زهرا (س) خیلی علاقه داشت. نوای «چادرت را بتکان» را دائم گوش می‌داد. مراسم روزه امام حسین (ع) برگزار می‌کرد و می‌گفت: اینجا سپاهه، ما خادمان مردم هستیم. خیلی دلسوز و مردمی بود.

محمد، فرزند همه خانواده بود
خاله شهید نیز با بغضی در گلو اظهار کرد: محمد برای همه ما عزیز بود. وقتی مریض می‌شدم، خودش می‌آمد کمکم می‌کرد. مثل فرزند خودم بود. با بچه‌های ما مثل خانواده رفتار می‌کرد. خدا گواه است که بچه‌های خواهرم با بچه‌های ما فرقی نداشتند.

وی گفت: خیلی به امید پسرخاله‌اش، علاقه داشت. همیشه به فکر دوستان، اقوام و آشنایان بود. کسی را تنها نمی‌گذاشت.

دل‌نوشته‌هایی که هنوز بوی حضورش را دارند
خواهر کوچک شهید نیز در گفتگو با خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی«صدای‌ماشکید»، با لحنی آمیخته به بغض و افتخار بیان کرد: اختلاف سنی با محمد داشتم ولی رفیق واقعی‌ام بود. اگر چیزی ناراحتم می‌کرد، می‌دانستم باید به محمد بگویم. همیشه پشتم بود. قبل کنکور، با اینکه خیلی فشار داشتم، می‌گفت: «اشکال ندارد، خودت را اذیت نکن. تو قوی هستی.»

وی افزود: هنوز هم حس می‌کنم هست. دست‌نوشته‌هایش، عکس‌ها، دعاها و دل‌نوشته‌هایی که از او پیدا کردم، روحیه بالایش را نشان می‌دهد. همیشه به من آرامش می‌داد. حتی الان هم، حس می‌کنم کنارم هست.

خواهر شهید تصریح کرد: محمد پرچم ایران را در اتاقش داشت و همیشه همراهش بود. می‌گفت: «ایران وطنم خاکش کفنم؛ وطنم خاکم است.» خیلی به مقام معظم رهبری علاقه داشت. پیام‌هایی که برای دوستانش فرستاده بود، نشان می‌دهد که انگار خودش می‌دانست به زودی شهید می‌شود.

وی اظهار کرد: دشمن آمریکا و اسرائیل هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. راه شهدا ادامه دارد. ما نمی‌گذاریم که جمهوری اسلامی دست دشمن بیفتد. با وجود رهبری عزیز، این کشور همیشه پیروز است.

انتهای خبر/