جبهه، خانه عشق برای یک رزمنده
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «صدایماشکید»، شهید «علیرضا نومسلمان»، یکم اسفندماه ۱۳۴۶، در شهرستان زابل به دنیا آمد. پدرش صفرعلی، در ژاندارمری کار میکرد و مادرش فاطمه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. بهعنوان سرباز ارتش خدمت میکرد. یازدهم آبانماه ۱۳۶۵، در اطراف فرودگاه زاهدان بر اثر سانحه هوایی سقوط هواپیمای c130 ارتش به شهادت رسید. مزار او در بهشت مصطفی زادگاهش قرار دارد.
بسمالله الرحمن الرحیم
ریاست محترم بنیاد شهید زابل سلامعلیکم.
با سلام فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و سلام به تمام خون شهیدان من وقتی به جبهه اعزام شدهام از همین اول اعزام یک فکر داشتم که چون بجنگم و چون تفنگ در دست گیرم تا بتوانم کاری برای رزمندگان کنم.
من وقتی غروب دلتنگ بودم مینشستم بر روی سنگ بزرگی یک خاطره داشتم آن را در وصیتنامهام نوشتم. آن هم این بود که میخواستم بنویسم که من همیشه خوشحال هستم که بیشتر زندگیام را در جبهه جنگ بگذرانم واقعاً برای یک رزمنده یکخانه عشق بود؛ چون آدم تمام زندگی را جلوی چشم خود دید.
من وصیت میکنم برای برادران که بیندیشید واقعاً چه جایی است. وقت جنگ، جنگ است آن هم چه جنگی و چه شوری صفایی دارد. من به برادر کوچکم وصیت میکنم وقتی که بزرگ شده راه من را ادامه دهد. تا من هم خوشحال شوم وقتی را با عملیات ما دیدند اشهد را میخواندم و خدا را شکر میکردم که میخواهم در این راه خدا کشته شوم؛ ولی نه قسمتم در این راه نبود باز برگشتیم برای هم رزمندگان تعریف میکردیم که واقعاً جای شما خالی بود در این عملیات هم عملیات نبود؛ بلکه یک رویابود برای ما.
یک پیر مردی در حدود ۵۰ساله بود که میگفت من ۶ تا پسر داشتم و آنها را قربانی همین راه کردم و خود من هم آمدم تا راه این ۶ تا پسر را ادامه دهم آنها یک مادری پیری دارند و آن هم تکوتنها در شهر مرند است و او چشمبهراه است. من در این راه خدا کشته شوم وقتی که این سخنهای پیرمرد ۵۰ساله را شنیدم واقعاً در فکر فرورفتم گفتم کاش من هم در این راه کشته میشدم.
آخرین عملیات بود که میخواستیم برویم گفتم اول وضو بگیرم و نماز را در سنگر پر خونین بخوانم که واقعاً نماز در این سنگرها چیست بعد شروع به گریه و راز نیاز کردهام، گفتم خدایا مگر من عامل این جنگ نیستم؛ بلکه من این گناهی را در نزد خدا کردهام؛ بلکه خود نمیدانم؛ ولی این همیشه در نزد خدا دعا میکنم؛ ولی من وصیت میکنم که حداقل همین برادرها راه من را ادامه دهند.
پدر و مادر عزیزم و غمدیده من هیچوقت برای من گریه نکنید هیچوقت سروصدا نکنید؛ چون من خودم این راه را انتخاب کردهام خود من راضی بودم در این راه خدا کشته شوم من این وصیتنامه را نوشتم که دست کسانی برسانید که واقعاً آن را بخوانند و سر مشقی برای آنها شود.
این وصیتنامه من بود که در جبهه جنگ نوشتم و پدر و مادر عزیزم این وصیتنامه را سر مزارم بلندبلند بخوانید تا همه بفهمند که این شهید چه علاقهای به جبهه و این جنگ داشت.
انتهای خبر/
ارسال دیدگاه
انتشار یافته : 0